Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Careers
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (631 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
phasing
U
مرحله بندی کردن عملیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
phasing
U
مرحله بندی مرحله بندی عملیات
phased array
U
ترتیب مرحله به مرحله جریان مرحله به مرحله بندی شده
phased attack
U
تک مرحله بندی شده حمله مرحله بندی شده
phases
U
مرحله عملیات
phase
U
مرحله عملیات
phased
U
مرحله عملیات
staping
U
مرحله بندی
inflight phase
U
مرحله بازدید حین پرواز مرحله عملیات حین پرواز
phased conversion
U
تبدیل مرحله بندی شده
event driven
U
برنامه کامپیوتری یا فرآیند که هر مرحله اجرا مربوط به عملیات خارجی است
tasking
U
سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
leapfrog
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogging
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogged
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
leapfrogs
U
پیش روی مرحله به مرحله پله پله حرکت کردن
national infrastructure
U
سازمان بندی داخلی نیروهای هر ملت در عملیات چند ملیتی
unit citation
U
جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
synchronous
U
. شبکه ارتباطی که در آن تمام عملیات شبکه با یک سیگنال زمان بندی کنترل میشود
creep
U
مرحله به مرحله جلو رفتن
sequenced ejection
U
سیستم پرتاب مرحله به مرحله
creeps
U
مرحله به مرحله جلو رفتن
sophistication
U
نوع انتخاب سریع که اطلاعات مرحله اول مرتب سازی در مرحله دوم به کار می رود تا سرعت انتخاب را افزایش دهد
rating
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
ratings
U
طبقه بندی کردن درجه بندی
boost phase
U
مرحله دوم پرتاب موشک مرحله روشن شدن موتورمرحله دوم
grades
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grades
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade
U
درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
groups
U
دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
assembler
U
اسمبلی که برنامه به زبان اسمبلی را در دو مرحله به کد ماشین تبدیل میکند. ابتدا آدرسهای ابتدایی ذخیره می شوند و در مرحله دوم آن را به آدرس مطلق تبدیل می کنند
laggin
U
اب بندی کردن اب بندی ناوها
pettifog
U
از مرحله پرت کردن
downgrading
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrades
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgrade
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
downgraded
U
کم کردن طبقه بندی اسناد ومدارک پایین اوردن درجه طبقه بندی
farmgate type operations
U
رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer
U
کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
gift wrap
U
بسته بندی کردن در کاغذ بسته بندی روبان دارپیچیدن
to nip or crush in the bud
U
در نخستین مرحله رشد کشتن یا پایمال کردن
counter air
U
عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations
U
عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations
U
عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
debut
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
debuts
U
نخستین مرحله دخول در بازی یا جامعه شروع بکار کردن
declassification
U
از طبقه بندی خارج کردن حذف طبقه بندی
walkthrough
U
جلسه بررسی که در ان یک مرحله از توسعه سیستم یابرنامه برای معرفی کردن خطاها مرور میشود
statement
U
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements
U
2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagate
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagates
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating
U
خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation
U
عملیات کنترل زمین عملیات
code panel
U
رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
rehearsals
U
تمرین کردن عملیات
rehearsal
U
تمرین کردن عملیات
reconnoitring
U
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitres
U
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitred
U
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitre
U
عملیات اکتشافی کردن
reconnoiter
U
عملیات اکتشافی کردن
cease
U
قطع کردن عملیات
ceased
U
قطع کردن عملیات
ceases
U
قطع کردن عملیات
ceasing
U
قطع کردن عملیات
reconnoitered
U
عملیات اکتشافی کردن
reconnoiters
U
عملیات اکتشافی کردن
reconnoitering
U
عملیات اکتشافی کردن
housekeeping
U
عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
combat phase
U
مرحله درگیری در رزم مرحله رزم
demonstration
U
تظاهر به انجام عملیات کردن
coached
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coach
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches
U
رهبری عملیات ورزشی را کردن
clearing operations
U
عملیات پاک کردن مین
demonstrations
U
تظاهر به انجام عملیات کردن
costing
U
مشخص کردن هزینه عملیات
circuits
U
یچ کردن عملیات انجام میدهد
circuit
U
یچ کردن عملیات انجام میدهد
air sea rescue
U
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air-sea rescue
U
عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
logging
U
عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
evaluation rating
U
درجه بندی اطلاعات یا طبقه بندی ان از نظر اعتبار وصحت و دقت
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
timed
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
feint
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
abort
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
feints
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinted
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
scout
U
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
batch
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
scouts
U
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
aborts
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
batches
U
با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
aborted
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
scouted
U
عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
feinting
U
حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
aborting
U
متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
components
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
U
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
m
U
مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
assaulted
U
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assault
U
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults
U
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
revamp
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamping
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
revamped
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rigged
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
revamps
U
دوباره وصله یا سرهم بندی کردن نو نما کردن
rig
U
نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
passing action
U
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
aircraft turn around
U
اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
army operations center
U
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
tree
U
روش سریع انتخاب که اطلاع اولین مرتب کردن در مرحله دوم استفاده میشود تا سرعت انتخاب بالا رود
To do something slapdash.
U
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
overpacking
U
دوباره لفاف کردن یا بسته بندی کردن
bumbled
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bollix
U
سرهم بندی کردن قاطی پاتی کردن
bumble
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbles
U
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
opens
U
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened
U
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open
U
آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
classification
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
classifications
U
طبقه بندی کردن طبقه بندی
word warp
U
فرمت بندی مجدد پس از حذف ها و اصلاحات ویژگی که درصورت جانگرفتن یک کلمه درخط اصلی ان را به ابتدای خط بعدی می برد سطر بندی
carpet classification
U
طبقه بندی
[درجه بندی]
فرش
to make a muddle of
U
سر هم بندی کردن
to nails up
U
سر هم بندی کردن
seals
U
اب بندی کردن
to take a snack
U
ته بندی کردن
underpinned
U
پی بندی کردن
batten down
U
اب بندی کردن
to make a mess of
U
سر هم بندی کردن
to pin up
U
بی بندی کردن
to mull a mull of
U
سر هم بندی کردن
underpins
U
پی بندی کردن
caulk
U
اب بندی کردن
sealing
U
اب بندی کردن
underpin
U
پی بندی کردن
lacevi
U
بندی کردن
seal
U
اب بندی کردن
sort
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
resorts
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
gaduate
U
درجه بندی کردن تغلیظ کردن
sorted
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
vamp
U
وصله کردن سرهم بندی کردن
portion
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
gradate
U
درجه بندی کردن مخلوط کردن
partition
U
جدا کردن جزء بندی کردن
sorts
U
دسته کردن طبقه بندی کردن
portions
U
تسهیم کردن سهم بندی کردن
resorted
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
segregation
U
جدا کردن درجه بندی کردن
to put on
U
شرط بندی کردن تحمیل کردن
break down
U
تجزیه کردن طبقه بندی کردن
grades
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
type
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
resort
U
جدا کردن طبقه بندی کردن
typed
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
partitions
U
جدا کردن جزء بندی کردن
types
U
ماشین کردن طبقه بندی کردن
grade
U
طبقه بندی کردن کلاسه کردن
triangulation
U
مثلث بندی کردن
tabulate
U
جدول بندی کردن
subsume
U
رده بندی کردن
impone
U
شرط بندی کردن
impost
U
تعرفه بندی کردن
rates
U
درجه بندی کردن
hoodwinked
U
چشم بندی کردن
prioritize
U
اولویت بندی کردن
compartmentation
U
تقسیم بندی کردن
format
U
قالب بندی کردن
formats
U
قالب بندی کردن
formulates
U
فرمول بندی کردن
formulating
U
فرمول بندی کردن
tabulates
U
جدول بندی کردن
formulated
U
فرمول بندی کردن
hoodwinks
U
چشم بندی کردن
hoodwinking
U
چشم بندی کردن
formulate
U
فرمول بندی کردن
groupage
U
دسته بندی کردن
tabulated
U
جدول بندی کردن
rate
U
درجه بندی کردن
bungle
U
سرهم بندی کردن
group
U
دسته بندی کردن
partitioning
U
قسمت بندی کردن
bungled
U
سرهم بندی کردن
bungles
U
سرهم بندی کردن
bungling
U
سرهم بندی کردن
layers
U
طبقه بندی کردن
layer
U
طبقه بندی کردن
grades
U
دسته بندی کردن
Recent search history
Forum search
There is no search result on forum.
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com